
تجربیات یک خام گیاهخوار !
تجربیات خانم تعالی پس از خام گیاهخوار ی، علاوه بر ۳۵ سال گیاهخواری!
لطفاً خودتان را معرفی فرمایید؟
فریبا تعالی هستم. در اسفندماه ۱۳۴۰ درخانوادهای به دنیا آمدم که پدرم دامپرور بودند و ارتباط مستقیمی با حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند و انواع پرندگان داشتیم. مادرم از شیر تازه حیوانات، تمام لبنیات مثل سرشیر، ماست، پنیر و … را تهیه میکردند و ما از تمام منابع حیوانی (لبنیات و گوشت تازه) استفاده میکردیم و از نگاه دیگران خیلی خوشبخت و در رفاه بودیم!
تغذیه شما در طول زندگی چگونه بود؟ و تغییر تغذیه چه تأثیراتی در زندگی شما داشت؟
از همان کودکی به شیر هیچ علاقهای نداشتم و از شیر برنج، ماست و سرشیر فراری بودم ولی بهاجبار میخوردم. هرگاه مادرم چاشت از لبنیات میگذاشت بین دوستانم توزیع میکردم و خودم نمیخوردم؛ تا موقعی که بزرگتر شدم و توانستم از علایقم دفاع کنم.
در سن هشتسالگی پدرم از دامپروری به کشاورزی تغییر شغل دادن که این با روحیهی من خیلی سازگار بود.
در سن شانزدهسالگی با توجه به علاقهام به مطالعه درس زیست و آگاهی از تغییرات شیمیایی که در اثر حرارت دادن گوشت ایجاد میشود، یک جرقهای در من ایجاد شد ، که با توجه به اینهمه مضرات گوشت، پس چرا انسانها مصرف میکنند؟!
ولی به تغییرات شیمیایی گیاهان در اثر حرارت توجه نکرده بودم چون مضراتش کمتر از گوشت بود.
به یاد دارم که یک جوجه به اسم “خندان خانوم” داشتم که خودم تربیت و بزرگش کردم به لحاظ احساسی وابسته بودیم. براثر رسیدگیهای زیاد چاق شده بود، و یک روز که منزل نبودم پدرم کشتش و به همسایهها دادند. ظهر موقع نهار پیگیر خندان خانوم شدم و مادرم اشارهای به مرغ سرسفره کردن و گفتند: “این خندان خانومه!” حالم خیلی بد شد، از حال رفتم و گریه میکردم و ازآنجاییکه برای گوشت نخوردن دنبال بهانه بودم گفتم که دیگر هیچ گوشتی نمیخورم…
اوایل مرغ و ماهی نمیخوردم و بعد از چند ماه گوشت قرمز را هم کنار گذاشتم. خانواده کاری به کار من نداشتند و مادرم غذاهای بدون گوشت برایم درست میکردند. در این زمان تخممرغ را مصرف میکردم چون نسبت به مضراتش آگاه نبودم.
درگذر زمان حالم بهتر میشد و مشکلات گوارشی که داشتم برطرف شد و هر چه میزان مصرف میوه را افزایش میدادم، تغییرات بیشتری را احساس میکردم. خانوادهام متوجه تغییرات من شده بودند و کاری به کار من نداشتند.
تنها دغدغهای که داشتم ازدواجم بود و با خودم عهد بسته بودم که باکسی ازدواج کنم که گوشت وارد خانه نشود و یخچالی که تهیه میکنم رنگ گوشت را نخواهد دید .و خانواده به شوخی میگفتند: “بشین تا بیاد!!!”
ولی من میگفتم یکی را خداوند انتخاب کرده که در کنار من قرار میگیرد و باهم سبزی پاک میکنیم. که این اتفاق هم افتاد. همسرم در همسایگی ما زندگی میکرد ولی من ایشان را نمیشناختم و از طرف یک دوست مشترک ایشان درخواست آشنایی بیشتر دادند و من را زیر نظر داشتند. دریکی از جلسات آشنایی، موقع صرف ناهار متوجه شدم که ایشان گوشت نمیخورند و مادرم اصرار کردند که گوشت بفرمایید : ایشان گفتند: “گیاهخوارم!” من هم با لبخند رضایتبخش به مادرم نگاه کردم.
ازآنجاییکه میدانستم وقتی در مسیری با یقین قرار میگیریم خداوند یاری میکند، یکشب از خدا خواستم اگر قرار است این ازدواج سر بگیرد من را بهوسیله اطرافیانم هدایت و راهنمایی کند. صبح روز بعد خانم برادرم با خوشحالی پیشم آمد و گفت خواب خوبی برائت دیدم. و این را به فال نیک گرفتم و به همسرم جواب مثبت دادم.
بعد از ازدواج وارد خانواده همسرم شدم تا با خانواده همسرم زندگی کنم. و همچنان بر عقیدهام پایبند بودم که گوشت وارد خانه نشود و پدر همسرم پذیرفت و آنان نیز گیاهخوار شدند، ولی خواستند برای مهمانیها گوشت پخته بشود و من هم بر سر حرفم بودم و گفتم گوشت را نمیپزم و خودشان قبول کردن غذاهای گوشتی را بپزند و کمکم از ایشان خواستم اجازه بدهند از مهمانهایم به سبک خودم پذیرایی کنم. ازقضا فامیل همسرم وقتی متوجه شدند ما گیاهخوار هستیم، در مهمانیهایشان ما را دعوت نکردند و ما هم سنتشکنی کردیم و ما آنها را پاگشا کردیم و با غذاهای متنوع گیاهخواری پذیرایی کردیم .
تمام این مطالب را عنوان میکنم تا اطلاع دهم که یک فرد گیاهخوار هم با چالشهایی روبهروست چه برسد به خام گیاهخوار !
زمانی که تصمیم به بارداری داشتم تمام فامیل از دور و نزدیک و آشنایان نگران تغذیه من بودند. با اعتقادی که به مسیرم داشتم تمایلی برای مراجعه به پزشک نداشتم ولی برای چکاپ و سلامت کودک یک پزشک باتجربه را انتخاب کردم. هر بار که برای ویزیت به دکتر مراجعه میکردم ایشان تمام توصیههای غذایی را میکردند که از گوشت و منابع غذایی حیوانی بود و هیچ پیشنهادی برای مصرف میوه و سبزیها نمیکردند و بدون اطلاع پزشکم، به خانه که برمیگشتم همان شیوه تغذیه خودم را دنبال میکردم و جایگزینهای گیاهی را برای پروتئین و کلسیم مصرف میکردم.
دوران بارداری را با موفقیت پشت سر گذاشتم و اولین فرزندم با وزن ۳۷۰۰ گرم در سلامت کامل به دنیا آمد و اعتراض اطرافیانم کمتر شد ولی منتظر بیماری و عارضهایی در فرزندم بودند تا به رژیم گیاهخواریام ایراد بگیرند.
پس از زایمان بدون اطلاع من تا دو روز در بیمارستان به پسرم شیر خشک دادند و بعدازآن شیر من را قبول نمیکرد و به شیشه عادت کرده بود تا دو ماه هر چه سعی کردم شیر من را قبول نمیکرد و با شیر سویا و شیر بادام تهیه تغذیهاش میکردم. در این مدت بامطالعه متوجه شدم آب انگور ارزش غذایی بالایی دارد و در ۱۵ روزگی آب انگور تغذیهاش را کاملتر کردم تا در چهارماهگی غذا خور شد.
تا اینکه پزشک کودکان که پسرم زیر نظرش بود از نمودار رشد و هوش پسرم خیلی راضی بود و دریازده ماهگی اعلام کردم که فرزندم گیاهخوار است. و دکتر تحسین کرد و گفت ولی شیر گاو را بده، ولی من همچنان روش خودم را پیش گرفتم.
فرزند دوم را به همین صورت باردار شدم و در سلامت کامل با وزن ۳۹۰۰ گرم به دنیا آمد.
با دانستههایم سعی میکردم تغذیه کاملی برای فرزندانم فراهم کنم ولی اگر آگاهی الآن را میداشتم خیلی بهتر میشد. اطرافیانم مدام مرا میترساندند.
در این مقطع زندگی، سبک تغذیهی ما تثبیت شد و فعالیتم را در حوزه گیاهخواری افزایش دادم و درباره فواید گیاهخواری تحقیق میکردم و طی مطالعاتی که داشتم متوجه شدم که ماست و پنیر برخلاف افکارم که عقیده داشتم خیلی مفید است و بهاجبار در رژیم غذایی فرزندانم قرارداده بودم، در حقیقت بسیار مضر است. بهمرور تخممرغ را هم حذف کردم باوجوداینکه فرزندانم خیلی به کتلت و کوکو علاقه داشتند ولی با ترکیبات جدید، همبرگر (گیاهی) و مابقی کوکوها را بدون تخممرغ و کاملاً گیاهی تهیه میکردم.
وقتی به غذاهای گیاهی تنوع دادم، پدر و مادرم مشتاق شدند که گیاهخوار شوند. با توجه به کهولت سن، برایشان خیلی تأثیرگذار و مفید بود. و درصدد اطلاعرسانی به دیگران بودم و دوستان زیادی را به گیاهخواری تشویق میکردم و در همین راستا پرسش و پاسخهای زیادی را جوابگو بودم و دوستان زیادی داشتم که گیاهخوار شده بودند.
تا اینکه سه سال پیش بهوسیله یکی از دوستانم با آقای نادری و انجمن و فعالیتهای ایشان آشنا شدم، از من خواستند در همایشهای تغذیه طبیعی درباره فواید گیاهان و میوهها سخنرانی کنم و به دلیل ناآشنایی مردم با خام گیاهخوار ی، درباره خام گیاهخوار ی و خام گیاهخوار ی مطلق سخنی نگویم و درباره تغذیه سالم صحبت کنم. این کارگاهها در سه جلسه برگزار شد و متوجه شدیم که اکثر این خانمها مبتلابه دیابت هستند و جلسه چهارم را قرار شد آقای نادری درباره دیابت سخنرانی کنند که به جرأت میتوانم بگویم که یکی از بهترین همایشهایی بود که بدون هیچ چشمداشتی همه برای کمک به بیماران قرار گرفتند و همایش پرباری بود و خیلی هم استقبال شد و همانجا اعلام شد که جلسات هر هفته چهارشنبهها در سرای محله آشتیانی برگزار میشود. (که این جلسات در این مکان تا بهمنماه ۹۴ و برای حدود دو سال و نیم ادامه یافت).
در جریان این جلسات که مشاوره میدادم، همه از من میپرسیدند که شما خام گیاهخوار هستید و من هم جواب میدادم بیماری ندارم، ولی داشتم همه را به خام گیاهخوار ی دعوت میکردم و فکر میکردم که انسان سالمی هستم و خام گیاهخوار ی برای انسانهای بیمار است و من نیازی به خام گیاهخوار ی ندارم و این باور را داشتم که خام گیاهخوار ی معجزه میکند و هرکسی که هر بیماری داشته باشد میتواند با خام گیاهخوار ی درمان شود، که حقیقتاً اینطور نیست و نباید بگذاریم کار از کار بگذرد.
اینجا بود که تصمیم گرفتم خامگیاهخواری را شروع کنم و واعظ بیعمل نباشم و میخواستم حالاتش را تجربه کنم.
سه روز پس از خامگیاهخواری، علائم پاکسازی خودش را نشان داد و طبق نظر آقای نادری به دلیل اینکه سی سال گیاهخوار بودم و سموم کمتری در بدنم بوده، عکسالعملهای شفابخش خیلی سریع بروز کرد.
در تمام عمر عطسه نمیکردم، اما در زمان پاکسازی سه روز عطسه میکردم. این خیلی برایم جالب بود. دو سه روز هم آبریزش بینی شدید داشتم و روی صورتم لکههایی پدیدار شد که بهمرور از بین رفتند و بعدازاینکه این علائم از بین رفت، روحیه عجیبی به دست آوردم باوجوداینکه همه میگفتند وقتی در کنار تو هستیم آرامش داریم و حس خوبی از وجودم میگرفتم که ابراز لطفشان بود، ولی بعد از خام گیاهخوار ی این آرامش را خودم احساس کردم و احساس میکردم روی زمین نیستم و حس پرواز داشتم. سرشار از مهر و محبت و عشق بودم و دلم میخواست برای همه یک کار نیکی انجام دهم و به عشق حقیقی رسیدم و یک روز عصر بعد از ۵ روز از گذشت خام گیاهخوار ی، احساس کردم که به دعا کردن نیاز دارم رفتم توی اتاقم و دعا کردم و به حس خیلی نابی رسیدم. بعد که از اتاق آمدم بیرون از همسرم پرسیدم که آیا به نظر او تغییری در من ایجادشده؟ خواستم بدانم حس درونیام را بقیه هم متوجه شدهاند یا نه؟ که همسرم گفت متوجه تغییرات اساسی در درونت شدم ولی نگفتم که بیشازحد به آن توجه نکنی و غره نشوی چون همسرم قبلاً تجربه ۳ سال خام گیاهخوار ی را داشت و این تغییرات را میدانست.
در طول این مدت سه سال در کنار آقای نادری که جزو نوادر هستند! تجربیات زیادی را کسب کردم و به فعالیت مشغول بودم و امیدوارم توانسته باشم خدمت کنم.
یکی از محسنات خامگیاهخواری برای من این بود که با افرادی زیادی در سراسر کشور و خارج از کشور آشنا شدم که جز دوستان خوب من هستند. روزهای خوبی با تمام این خامگیاهخواران داشتهام. به عقیده من خامگیاهخواری یک روش زندگی است، و به آن به دید یک رژیم غذایی و یا درمانگری نگاه نمیکنم. هرچند که میتوان از آن بهعنوان رژیم و درمانگری هم استفاده کرد و به نظر من حداقل ارزش یکبار امتحان کردن را دارد و آن را به همه توصیه میکنم، مخصوصاً کسانی که سالم هستند این شیوه را یکبار اجرا کنند، اگر تمایلی نداشتند همان روش زندگی سابق که همیشه هست را دنبال کنند چون چیزی را از دست نمیدهند.
من در این راه (گیاهخواری) دو فرزند بزرگ کردم که راحت هم نبود چون زمانی که متوجه اطرافشان شدند، متوجه تفاوت غذای ما شدند و از غذای دیگران تعجب میکردند و زمان برد تا به این تفاوت عادت کرد و پسر بزرگم در مقطع راهنمایی تحتفشار دوستان به ما اعتراض کرد که چرا باید تغذیه ما متفاوت باشد و دلیل انتخاب گیاهخواری را برایش توضیح دادم و از او خواستم خودش انتخاب کند و بعدازآن پسر بزرگم بروی دوستانش تأثیر گذاشت و آنها را به گیاهخواری دعوت کرد.
و پسر کوچکم حدود هشتماهه که خامگیاهخوار شده و در غذا درست کردن به من کمک میکند. ارادهاش را تحسین میکنم و غذاهای متنوع را آموزش میدهم تا در آینده بتوانیم در کنار هم یک کاری را انجام دهیم .
در زمان خامگیاهخواری هم تمایل به غذاهای گیاهی داشتم و به دلیل سخنرانیهایی که داشتم، تحقیقات و مطالعات گستردهای را داشتم و طی یک تحقیقی در استرالیا متوجه شدم مدارهای مغزی برای ترک عادت در شش ماه بهسختی تغییر میکنند و بعدازآن تا دو سال روند تغییر سریعتر میشود ولی تمایل به غذاهای پخته بهمرورزمان کمتر میشود.
به غذاهای پخته مثل پلو گوجه و سبزیپلو خیلی علاقه داشتم و زمانی که خام گیاهخوار شدم گفتم تا مدتها من نمیتوانم این غذاهای را درست کنم شاید در برابر این غذاها نتوانم مقاومت کنم . بعد از چند ماهی که گذشت حتی با تهیه این غذاهای تمایلم خیلی کمتر شده بود.
چیزی که به من کمک کرد این بود که من آگاهانه این مسیر را انتخاب کردم و به دلیل اینکه سیوشش سال گیاهخوار بودم و سه سال خامگیاهخوار، در هر جمعی که قرار میگیرم جزو شادترین افراد بودم و از کوچکترین فرصت برای ترویج و راهنمایی افراد بهره میبردم. معمولاً در جمعهایی که هستم، اشاره کوچکی به خام گیاهخواری میکنم و اگر گوش شنوایی باشد بیشتر توضیح میدهم و به تمام افرادی که در این مسیر قرار میگیرند توصیه میکنم و میگویم که اجر و عنایت خداوند شامل حالشان خواهد شد چون ایماندارم این راه انسان را به آگاهی میرساند و با طبیعت همراه میکند. یکی از راههایی که میتواند انسان را به صلح و حقوق انسانها و جهان هستی نزدیک کند، تغذیه است، که به نظر من مؤثرترین راه است. در وهلهی اول ممکن است به نظر آید که افراد خیلی راحت میتوانند اعتیادشان را تغییر دهند ولی ترک غذا خوردن خیلی سخت است. این موضوع به تجربه به من ثابتشده و دراینباره تحقیق کردم که چرا تغییر عادات غذایی برای ما اینقدر سخت است و بعضیها میگویند تفریح دیگری نداریم، و بنابراین به این نتیجه رسیدم که عادات غلط و اشتباه در اطراف ما و در خانه ما هست و شخص بهسختی میتواند ترک عادت کند و بایستی بستر را هم متناسب با شیوه تغذیه جدید تغییر داده و اصلاح کرد.
سخن پایانی؟
حرف آخر من این است که خام گیاهخواری حتی برای یکبار هم که شده ارزش امتحان کردن را دارد، و بنابراین به همه افراد توصیه میکنم آگاهیشان را افزایش دهند و دنیایی متفاوتی را تجربه کنند.
بسیار جالب و به درد بخور بود مچکرم
سلام خیلی متن جالبی بود فقط ببخشید من نمیدونم برنج و لو بیا و عدش خشک رو باید چجوری بخورم من نمیخوام اصلا دیگه هیچ غذایی رو حرارت بدم بدون حرارت میخوام مصرف کنم ممنون میشم راهنمایی کنید این شماره واتس اپ منه اگر اونجا ینفر پاسخ منو بده یک دنیا ممنون میشم و اینکه انجمن اگر دارین توی تهران ادرسشم بدین تا منم عضو بشم
۰۹۳۷۵۷۸۰۸۷۹
من۲۴ سالمه و با کتاب اقای اوانسیان و یک کتاب دیگر با خام گیاه خواری اشنا شدم و تقریبا دو هفته است که خام گیاه خوار شدم و توی هم مدت کوتاه شاهد ۵ تا عکس المل شفا بخش بودم که واقعا بهشون شدید داشتم و خیلی حال کردم یک اینکه من چون مجرد هستم فشار جنسی شدیدی روم بود و این منو مجبور به کارهایی میکرد ولی الان اصلا خودمم دوست داشته باشم بدنم نمیخواد اون کارو بکنه و اصلا فشار جنسییم نرمال و عالی شده دوم اینکه من کمر درد داشتم که گاهی اوقات میگرفت ولی کم تقریبا سه روز پیش یهو یه درد خیلی شدیدی توی کمر و بعد رگ سیاتیک و پام اومد که خیلی درد داشت دو روز اینجوری بودم و بعدش تمام شد و الان عالی ام سوم اینکه ریزش مو داشتم چند وقت و الان اونم از بین رفته و موهام ریزش نداره دیگه و چهارم اینکه چوش های صورتم یهو کم شد و بعدش چند تا چوش که تا حالا اینجور جوشی من نمیزدم روی صورتم پیدا شد و الانم هست فک کنم قراره صورتم هم پاک سازی بشه و پنجم اینکه من کلیه هام مشکل داشت و مجبور بودم چون گوشت میخوردم برای هضم مقداری زیادی اب بخورم و این خودش کلیه هامو بدتر کرده بود ولی الان چون میوه ها و سبزیجات خودشون اب دارن دیگه کمتر تشنم میشه و کمتر هم میرم دستشویی.
من ۶ ماه هست که گیاه خوارم ولی هیچ گونه تفاوتی احساس نکرده ام